گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
سورة الحجرات آیه



9تا 10
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة الحجرات وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْري فَقاتِلُوا
الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ آیات الأحکام (الجرجانی)،
ج 2، ص: 78 إِنَّمَ ا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ یعنی و اگر دو گروه از مؤمنان مقاتله و کارزار
کنند با هم پس صلح اندازید میان ایشان پس اگر تعدي کنند یکی از آن دو گروه بر گروه دیگر پس قتال کنید با آن گروهی که
تعدي مینماید تا آن که بر گردد از تعدي خود بسوي امر خداي تعالی پس اگر برگردد پس صلح اندازید میان ایشان به راستی و
راستی کنید به درستی که خداي تعالی دوست میدارد راستی کنندگان را اینست و جز این نیست که مؤمنان برادران یکدیگرند
پس صلح اندازید میان دو برادر خود و پرهیز کنید از قهر خداي تعالی شاید که رحمت کرده شوید. مرویست از ابن عباس که سبب
نزول این آیت آن بود که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم توقف نمود نزد بعضی انصار و حال آن که بر دراز گوشی سوار بود
پس دراز گوش آن حضرت سرگین انداخت و عبد اللَّه بن ابی سلول بینی خود را گرفته گفت که دراز گوش خود را بران که
متأذي گردانید ما را بوي بد سرگین او. عبد اللَّه بن رواحۀ گفت که و اللَّه بوي سرگین دراز گوش رسول خدا خوشتر است از بوي
مشک. و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم گذشت و میان ایشان و قوم ایشان که اوس و خزرج بود جنگ شد و به مقاتله انجامید.
پس پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم برگشت و ایشان را با هم صلح داد پس این آیت نازل شد. بدان که اقتتال بمعنی مقاتله است
یعنی با یکدیگر کشش و کارزار کردن و ضمیر جمع در اقتتلوا راجع است به طایفتان به اعتبار ما فوق الواحد یا به اعتبار معنی
طایفتان که مشتمل است بر افراد متعدده از هر جانب و مقاتله طایفتین در حقیقت مقاتلات متعدده است میان افراد متعدده آنها
بخلاف اصلاح که عبارتست از ایقاع آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 79 صلح واحد میان طایفتین ازین جهت نسبت داد
اصلاح را به ضمیر تثنیه. و بغی در لغت تعدي و ستم کردنست و فیء بمعنی رجوع است. و مراد از برگشتن ایشان بسوي امر خداي
تعالی برگشتن طایفه باغیه است از بغی بسوي امتثال امر خداي تعالی در ترك بغی و قول او إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ به منزله تعلیل است
مر امر به اصلاح را ازین جهت تفریع کرد بر قول خود (فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ) را. و پوشیده نماند که آیت مذکوره دلالت میکند
بر وجوب اصلاح میان مؤمنان که با یکدیگر مقاتله کنند و بر وجوب قتال با جمعی از مؤمنان که تعدي کنند بر جمعی دیگر ازیشان
در مقاتله. و اما آن که بعضی فقهاء استدلال کردهاند باین آیت بر وجوب قتال با اهل بغی بمعنی جماعتی که خروج کنند بر امام
زیرا که اهل بغی مذکورین کافرند و طایفه باغیه مذکوره در آیت از جمله مؤمنانند و سبب نزول «1» عادل ضعیف است
1) آیه شریفه صریح در اینست که __________________________________________________)
اقتتال دو طایفه از مؤمنان با یکدیگر در امر دین است نه در موضوع شخصی دنیوي از جهت این که امر به قتال مینمایند تا این که
باغی و طاغی برگردد بامر الهی چنانچه میفرماید: (فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْري فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ) و بنا بر
این آیه شریفه دلالت میکند بر وجوب قتال با اهل بغی و خوارج و محکوم بودن خوارج به فکر دلالت نمیکند که در تمام احکام
محکوم بحکم کفر باشند و سیره حضرت امیر (ع) با خوارج و استدلال آن حضرت در خصوص غارت و اسیران آنها به آیه مذکوره
ادلّ دلیل است به گفته ما و اطلاق مؤمن بر باغی در آیه شریفه مانند اطلاق مؤمن به خوارج است چون که خوارج هم قبل از خروج
مسمی به همان بودند و در حال مقاتله هم اطلاق میشد و پس از مقاتله با ناکثین و مارقین و قاسطین مانند کفار رفتار نکرد از
جهت محکوم بودن آنها بحکم اهل ایمان هر چند در واقع محکوم بکفر است پس اطلاق آیه محکم و شامل است بر مقاتله با امام
(ع) آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 80 مذکور مؤید آنست. و هم چنین استدلال بعضی فقهاء بر وجوب قتال با اهل بغی
صفحه 65 از 346
ببعض آیات دیگر خالی از ضعف نیست. و دلیل قطعی بر وجوب قتال با اهل بغی فعل امیر المؤمنین علیه السّلام است در محاربه
اهل بصره و اهل شام و خوارج.
سورة الانفال آیه 59 تا 60
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة الانفال وَ لا یَحْسَ بَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ
الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ
أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ یعنی و گمان مبر البته اي محمد کافران را باین صفت که فوت شده باشند از تو چنانکه دیگر ظفر نیابی بر ایشان به
درستی که ایشان عاجز نمیگرداند ترا از ظفر یافتن بر ایشان و مهیا گردانید اي مؤمنان از براي کافران آن چه توانید از اسباب قوت
و قدرت بر ایشان و از اسبان بر آخور بسته در حالتی که میترسانیده باشید آن چه مذکور شد دشمن خداي تعالی و دشمن خودتان
را و کافران دیگر را غیر ایشان که نمیدانید ایشان را و کفر ایشان را خداي تعالی میداند ایشان را و کفر ایشان و آن چه نفقه
میدهید از هر چیز در راه رضاي خداي تعالی رسانیده شود جزاي آن بتمام بینقصان به شما در دنیا یا در آخرت و حال آن که شما
ستم کرده نخواهید شد در رسانیدن جزاي عمل شما به شما. بدان که در قول او وَ لا یَحْسَ بَنَّ دو قرائتست (اول) تا که صیغه نهی
مخاطب باشد و الَّذِینَ کَفَرُوا مفعول اوّل و سبقوا مفعول ثانی (دوم) یا که صیغه نهی مغایب باشد و الَّذِینَ کَفَرُوا فاعل او و سَبَقُوا
بتقدیر آن قایم مقام دو مفعول او یعنی باید آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 81 که گمان نبرند کافران آن که فوت شدند از
تو یا مفعول اول او مقدر باشد و مفعول ثانی او سبقوا یعنی (لا تحسبنهم الذین کفروا سبقوا) یعنی باید که گمان نبرند کافران خود
را که فوت شدهاند از تو. در قول او (إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ) نیز دو قرائتست کسر همزه و فتح او بتقدیر لام علت و بر هر تقدیر تعلیل است
نهی مذکور را به استیناف یا بلام علت مقدر یعنی از جهۀ آن که کافران عاجز نمیتوانند کرد شما را از آن که ظفر یابید بر ایشان
بعد ازین و اعداد بمعنی مهیا گردانیدنست و مفعول (استطعتم) مقدر است یعنی استطعتموه و قول او (مِنْ قُوَّةٍ) بیان (مَا اسْتَطَعْتُمْ)
و بعضی گفتهاند که مراد تیراندازیست. و «1» است و مراد از قوت چیزیست که قادر شوند به او بر کاري مثل آلات حرب و غیر آن
بعضی گفتهاند مراد قلعهها است و رباط مصدریست بمعنی اسم مفعول یا جمع ربیط که فعیل است بمعنی مفعول مثل فصال جمع
فصیل و بر هر تقدیر اضافه او بخیل اضافه بیانیست یا اضافه صفت به موصوف بمذهب بعضی و قول او (وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ) تخصیص
است بعد از تعمیم. زیرا که روایت کردهاند از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که گفت (اربطوا الخیل فان ظهورها لکم غزو و
اجوافها لکم کنز) یعنی ببندید اسبان را بر آخور از جهۀ آن که پشتهاي
1) از کلمه ما استطعتم من قوة __________________________________________________)
استفاده میشود که تهیه وسائل جنگ از آلات حرب لازم است خصوصیت به وسائل دون وسائلی ندارد زیرا به مرور زمان وسائل
جنگ تفاوت میکند و قوة بر جنگ با خصم در این زمان میسر نمیشود با وسائل نهفته پس در هر روزه تحصیل قوة باید کرد بقدر
استطاعت از اینست بلفظ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ فرمود تا این که شامل باشد در هر دوره به وسائل آن زمان چون که اگر باسم سلاح آن
زمان تعبیر میفرمود هر آینه شامل نبود به وسایل امروزه. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 82 ایشان از براي سواري شما آلت
غزاتست با کافران و درونهاي ایشان از براي نتاج گرفتن شما گنج است. و قول او (تُرْهِبُونَ بِهِ) حالست از فاعل (أَعِدُّوا) و در او دو
قرائتست سکون راء و تخفیف هاء از ارهاب و فتح راء و تشدید هاء از ترهیب و معنی هر دو ترسانیدنست. و آخرین عطف است بر
عدو اللَّه و قول او (مِنْ دُونِهِمْ) تأکید معنی آخرین است و قول او (لا تَعْلَمُونَهُمُ) صفت آخرین است و قول او (اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ)
استینافست. و خلافست میان مفسران در آن که این آیت در شأن کدام جماعت از کافران نازل شده و مراد از عدو اللَّه کیست.
بعضی گفتهاند که مراد اهل مکه است به قرینه مقام و میتواند بود که مراد مطلق دشمنان خداي تعالی باشد. و در آخرین نیز
صفحه 66 از 346
خلافست بعضی گفتهاند که مراد یهود بنی قریظه است. و بعضی گفتهاند مراد اهل فارس است. و بعضی گفتهاند منافقانند و مؤید
این معنی است قول او (لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ) و بعضی گفتهاند کافران جناند و مؤید این معنی است آن که در احادیث نبویه
وارد شده که شیطان نزدیک نمیرود به کسی که اسبی دارد و در نمیآید به خانهاي که در او اسبی اصیلی باشد و آواز اسبان ایذاء
میرساند و میترساند جنیان را. و بر هر تقدیر آیت مذکوره دلالت میکند بحسب ظاهر بر وجوب یا استحباب تهیه اسباب حرب
نزد خوف و بر وجوب یا استحباب بستن اسبان در سر حدها جهۀ احتیاط چنانکه مقرر است در شرع و او را مرابطه گویند. زیرا که
متبادر از رباط معنی شرعیست خواه در زمان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و ظهور امام علیه السّلام و خواه در زمان غیبت امام
علیه السّلام چنانکه مختار محققان اصحابست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 83 و مؤید این معنی است قول او (ما تُنْفِقُوا مِنْ
شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ) یعنی کسی که بنفس خود مرابطه نتواند کرد باید که بمال مرابطه کند از اسب و غیر آن زیرا که در آن نیز اجر
بسیار است.
سورة المائدة آیه 54
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة المائدة یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّۀٍ عَلَی
الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَۀَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ یعنی اي
گروه مؤمنان هر کس که بر گردد از جمله شما از دین خود و کفر اختیار کند پس وقتی خواهد بود که بیاورد خداي تعالی جهت
انتقام ازیشان جماعتی را که دوست دارد خداي تعالی ایشان را و دوست دارند ایشان خداي تعالی را نرم و ملایم باشند بر مؤمنان و
درشت و غالب باشند بر کافران جهاد کنند با کافران در راه خداي تعالی و نترسند از ملامت کردن هیچ ملامت کنندهاي آن چه
مذکور شد از صفات کمال ایشان نعمت کامله خداي تعالی است که میدهد آن را به همه بهر کس که میخواهد و خداي تعالی
گشاده است عرصه قدرت او و رحمت او شامل است بر علم و حکمت او. بدان که در قول (یَرْتَدَّ) دو قرائتست: ادغام و فتح دال و
فک ادغام و سکون دال ثانی سبب من شرطی و قول او (فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ) خبر است و در او عاید بمن که مبتدا است مقدر است
یعنی (لأجلهم بالانتقام). و ارتداد در لغت بمعنی برگشتن است و در شرع بمعنی قطع اسلام است به چیزي که موجب کفر شود و
حاصل آن برگشتن از اسلام است و اختیار کردن کفر را. و تقدیم یحبهم بر یحبونه از جهت آنست که محبت خداي تعالی ایشان را
اشرف آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 84 است از محبت ایشان خداي تعالی را بلکه مقصود از محبت خداي تعالی است او
را. چنانکه قول خداي تعالی قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ مشعر است به آن. یعنی بگو اي محمد که اگر دوست
میدارید خداي تعالی را پس متابعت کنید مرا تا دوست دارد شما را خداي تعالی. و اذله جمع ذلیل است از ذلت بمعنی خوار شدن
لیکن اینجا مراد لازم خواریست یعنی نرمی و ملایمت و تواضع نسبت به مؤمنان. و اعزة جمع عزیز است از عزت بمعنی غالب شدن
و لومۀ صیغه مرة لوم است بمعنی ملامت کردن و سرزنش نمودن. و قول او (یُجاهِدُونَ) صفت بعد از صفت است مرقوم را یا حال
است از او و قول او (لا یَخافُونَ) عطف است برو و ذلک اشارتست به اتصاف به صفات مذکوره. مخفی نماند که محققان علماء
و جهاد آن حضرت با جمعی از «1» تفسیر از مؤالف و مخالف بر آنند که این آیت نازل شده است در شأن امیر المؤمنین علیه السّلام
مرتدان بعد از وفات پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که انکار نمودند امامت و وصایت او را و نص پیغمبر را بر امامت او چنانکه
در حرب جمل و صفین و غیر آن واقع شد.
1) آیه شریفه دلالت میکند بر این __________________________________________________)
که جمعی از مؤمنان مرتد خواهند شد هر چند بمن شرطیۀ مذکور شده است و مراد از ارتداد رجوع از دین است خواه از جهت
انکار تمامی دین و احکام اصول و فروع باشد و یا از جهت انکار بعضی از احکام دین و ایستادگی در موضوع امامت و خروج بر
صفحه 67 از 346
امام از جمله ارتداد است و مراد از ارتداد همانا معنی لغوي است نه ارتداد بمعنی اصطلاحی پس اشخاصی که به قتال علی (ع)
حاضر شدند داخل بر اطلاق آیه است بدون کلام آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 85 و مؤید اینست آن که مرویست از امیر
المؤمنین علیه السّلام که فرمود در روز حرب
__________________________________________________و هم چنین دلالت میکند بر این که
خداوند در قبال مرتدین قومی بر انگیخته میفرماید براي جلوگیري از مرتدین و کلمه فسوف دلیل بر تحقق و ثبوت وعده است نه
براي فوریۀ و حرف فاء براي تنبیه است باین معنی که ارتداد ایشان موجب اتیان همان قوم است اما این که در عقب ارتداد آنهاست
یا این که پس از مدتی است از کلمه فسوف استفاده نمیشود هر چند در هر دوره پس از طغیان مردم خداوند به واسطه امامان
معصومین دین خود را آشکار و ابطال باطل را واضح نموده است خواه با قتال و خواه با نشر دین. و هم چنین دلالت میکند که
قومی برانگیخته شده از طرف خدا متصف به صفاتی هستند که خداوند ایشان را دوست میدارد و ایشان هم خدا را دوست
میدارند و اوصافی که منتج محبت بین خدا و ایشان باشد محقق نمیشود مگر این که آن جماعت متصف به صفت عصمت باشند
زیرا که معلوم است که محبت مجتمع با بغض و عداوت و معصیت جمع نمیشود پس تحقق محبت خدا ایشان را و هم تحقق محبت
ایشان خدا را نمیشود مگر این که آن قوم داراي مقام عصمت بوده باشند تا این که این وصف (محبت) در هر دو طرف محقق
باشد و معلوم است که ابو بکر و اخوانه و سلمان و ابو موسی و یا ابو ذر داراي مقام عصمت نبودند و از اینست که ابدا نص صحیح
کسی غیر از علی « ص» در باره هیچ یکی از این اشخاص حتی ابو ذر و سلمان هم وارد نشده است و بدیهی است که پس از پیغمبر
بن ابی طالب و الحسن و الحسین و فاطمه معصوم نیست بموجب آیه تطهیر و اخبار مستفیضه پس مصداق آیه شریفه منحصر به علی
و حسن و حسین و سایر ائمه هدي علیهم السلام است فقط و از اینست که اشخاص برانگیخته شدگان را به صیغه جمع بر آورده تا
این که شامل بحال همه ایشان باشد و نمیتوان قوم را حمل بر امام و مقاتلین نمود از جهت این که مقاتلین هم داراي صفت عصمت
نیستند پس لا بد حمل شود بر امیر و امام همان جماعت قتال کنندگان و مراد از اخباري که دلالت میکند که آیه در حق حضرت
نازل شده همانا بیان مصداقست که حضرت علی از همان قوم بلکه رئیس ایشانست و هر یکی از آنها در نوبه خود با بیان و « ع» علی
بنان و قتال دفاع از مرتدین کردهاند چنانچه هر یکی از حضرات ائمه هدي در زمان خود وفق مصلحت و حکمت الهیه در موضوع
رد مرتدین جدیت فرمودهاند هر چند بطریق نشر علم دین و رد ملحدین میباشد و با این بیان انتظار عموم مسلمین در راه ظهور
حضرت امام زمان است که إن شاء اللَّه تعالی باذن خدا ظهور فرموده ریشه ارتداد و کفر و مخالفت را از میان برداشته تا دین الهی
در جامعه حکم فرما باشد (اذ به یملأ اللَّه الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 86 جمل
سوگند به خدا که مقاتله کرده نشدهاند اهل این آیت تا امروز. و نیز صفات مذکوره در آیت ظاهر بلکه نصاند در آن که مراد از
که (لأعطین الرایۀ رجلا یحب اللَّه و «1» موصوف ایشان آن حضرتست. چنانکه حدیث نبوي در شأن آن حضرت در غزوه خیبر
رسوله و یحبه اللَّه و رسوله کرار غیر فرار). یعنی سوگند به خدا که بدهم علم را به مردي که دوست دارد خدا و رسول خدا را و
دوست دارد او را خدا و رسول او و مکرر حمل آورنده باشد بر دشمن و ناگزیرنده باشد از دشمن قرینه واضحه است بر آن.
__________________________________________________و جورا اللهم عجل فرجه) و بالجملۀ
آیه شریفه وعدهئیست از خداي تعالی که قومی را برانگیخته نماید براي دفع ظلم و ارتداد از جامعه اسلامی و مصداق آن غیر از
علی و یازده فرزندانش کسی نیست چنانچه علماء اهل سنت و شیعه در مجامع دینی خودشان نقل فرمودهاند از آن جمله. علامه
ثعلبی در تفسیر خود روایت کرده که آیه (فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ الخ) در حق حضرت علی علیه السّلام نازل شده است. و علامه
نقل نموده است. ( 1) حدیث « ع» اندلسی مغربی ابو حیان در تفسیر خود بحر محیط ج 3 ص 511 ط مصر نزول آیه را در حق علی
در حق « ص» لأعطین الرایۀ غدا رجلا یحب اللَّه و رسوله و یحبه اللَّه و رسوله از جمله احادیثی است که متواترا از حضرت رسول
صفحه 68 از 346
رسیده و علماء اهل سنت در مجامع خودشان نقل و ضبط نمودند از آن جمله: علامه حاکم نیشابوري در « ع» حضرت علی
حیدرآباد دکن و علامه نیشابوري در تفسیر خود (ج 6 ص 143 ) در هامش تفسیر طبري ط مصر و « ج 3 ص 132 ط » مستدرك
شرح منهاج الکرامۀ اخبار لأعطین الرایۀ را « ارشاد » علامه گنجه در کفایت الطالب نقل نموده است. و غیر اینها و این جانب در کتاب
با اسنادشان نقل کردم مر طالب حقیقت را سزاست مراجعه به آن کتاب نماید. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 87 و نیز وقوع
که در شأن آن حضرتست. بعد از این آیت مؤید این معنی است بلکه ظاهر آنست که هم چنان که «1» آیت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
صیغهاي امر جمع در آیت إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ عبارت از امیر المؤمنین علیه السّلام جهت تعظیم آن حضرت صیغههاي جمع در این آیت
نیز عبارت از آن حضرت باشد جهۀ تعظیم او. و نیز مؤید این معنی است آن که روایت کردهاند از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم
لینتهین یا معشر قریش أو لیبعثن اللَّه علیکم رجلا یضربکم علی تأویل القرآن کما ضربتکم علی تنزیله ثم قال انه «2» که فرمود
خاصف النعل فی الحجرة. و کان علی علیه السّلام یخصف نعل رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم. یعنی سوگند به خدا که ترك
خواهید کرد مخالفت خدا و رسول خدا را اي گروه قریش یا خواهد برانگیخت خداي تعالی بر شما مردي را که بزند گردن شما را
بنا بر تفسیر قرآن هم چنان که زدم من گردن شما را بنا بر نزول قرآن از نزد خداي تعالی بعد از آن فرمود به درستی که آن مرد پینه
دوزنده کفش منست در حجره و حال آن که امیر المؤمنین (ع) پینه میدوخت کفش آن حضرت را در حجره آن حضرت. و اما آن
که بعضی گفتهاند که آیت مذکوره نازل شده در شأن ارتداد اهل بصره و جهاد امیر المؤمنین (ع) با ایشان. خلاف ظاهر است مگر
آن که ثابت شود روایتی که دلالت کند بر تخصیص مذکور
1) نزول آیۀ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ __________________________________________________)
شرح منهاج الکرامۀ با ضبط اسناد و نقض « ارشاد » نقل نمودهاند و این جانب در کتاب « ع» را اعلام اهل سنت در حق حضرت علی
اعتراض متعصبان با شرح مبسوطی ایراد نمودم مر طالب حق و حقیقت را سزاست که مراجعه به آن کتاب نماید. ( 2) و هم چنین
روایت لینتهین یا معشر قریش را علماء اهل سنت در مجامع خودشان نقل نمودند و این جانب در کتاب ارشاد مزبور با ضبط سند
ایراد نمودیم مراجعه کنید. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 88 چنانکه روایت کردهاند از امیر المؤمنین (ع) و امام باقر (ع) با
آن که مراد ایشان تخصیص نباشد بلکه ذکر بصر بر سبیل تمثیل باشد. و بر هر تقدیر آیت مذکوره دلالت میکند بر افضلیت امیر
المؤمنین (ع) از غیر پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم. و بر آن که قتال امیر المؤمنین (ع) با مرتدان بعد از فوت پیغمبر صلی اللَّه علیه
«1» و آله و سلّم جهاد فی سبیل اللَّه بود و بر آن که قتال با اهل بغی واجبست بشرائطه
سورة المائدة آیه 35
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة المائدة ایضا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَۀَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ یعنی
اي گروه مؤمنان پرهیز کنید از غضب خداي تعالی و طلب نمایید بسوي رحمت او وسیله را و جهاد کنید با کافران در راه رضاي
خداي تعالی شاید که رستگاري یابید. مراد از اتقاء مذکور پرهیزکاریست از قهر و غضب خداي تعالی به اجتناب کردن از معاصی.
.«2» و مراد از ابتغاء وسیله طلب کردن وسیله لطف و رحمت اوست به اقدام نمودن بر طاعات و عبادات
1) جمعی از علماء اهل سنت از آن __________________________________________________)
جمله فخر رازي در تفسیرش و شیخ الاسلام ابن تیمیۀ در منهاج خود اعتراضاتی به استدلال با آیه کریمه ایراد کردهاند و علامه
شهید قاضی نور اللَّه مرحوم در کتاب احقاق الحق و این جانب در کتاب ارشاد مفصلا بطلان اعتراضات ایشان را بیان و ایراد
کردهایم به آن مراجعه نمایید هر چند مناسب بود نقل و جواب آن در این مقام الا این که از جهت طول یافتن تعلیقه صرف نظر
کردیم. ( 2) و اتباع ولی امر و پیروي به پیشوایان دین از جمله مصادیق ابتغاء وسیله است که به واسطه تبعیت به ایشان میتوان نجاة
صفحه 69 از 346
یافت و از اینست که در اخبار آل محمد صلوات اللَّه [.....] آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 89 و چون جهاد کردن با کافران
در راه رضاي خداي تعالی فرد کامل طاعاتست تصریح فرمود به او بطریق تخصیص بعد از تعمیم از جهت تنبیه بر زیادتی فضیلت او
و وسیله چیزیست که تقرب جویند به او به چیزي از وسل بمعنی رغبت و متعدي شود به الی. و قول او (الیه) متعلق است به وسیله و
تقدیم بر او از جهت تخصیص است یا مجرد اهتمام. و پوشیده نماند که آیت مذکوره دالست بر زیادتی فضیلت جهاد نسبت به سایر
طاعات واجبه و مندوبه. و حمل جهاد در این مقام بر جهاد با نفس اماره و لوامه که در بعض احادیث نبویه معتبر شده بجهاد اکبر.
بعید است از عرف شرع.
سورة النحل آیه 125
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة النحل ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَ ۀِ وَ الْمَوْعِظَ ۀِ الْحَسَ نَۀِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ
أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ یعنی بخوان اي محمد کافران را بسوي اطاعت پروردگار خود به احکام مبینه واضحه
و بنصیحتها و پندهاي نیکو که مشتمل است بر احکام ظنیه.
__________________________________________________علیهم وارد شده است که ائمه هدي
از ذریه حضرت سید الشهداء علیه السلام عروة الوثقی و الوسیلۀ إلی اللَّه هستند. یعنی هر کس پس از حضرت محمد و حضرت علی
و امام حسن و امام حسین علیهم السلام اطاعت به اوامر حضرات ائمه هدي علیهم السلام کند اطاعت به خدا کرده و هر کسی که به
ایشان معصیت و مخالفت نماید به خدا معصیت و مخالفت کرده است از جهت این که ایشان امامان معصومان مفترض الطاعۀ هستند
که غیر از امر و رضاي خدا چیزي نمیگویند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 90 و بحث کن به ایشان به مقدمات مشهوره یا
مسلمه بطریق که آن بهتر است به درستی که پروردگار تو داناتر است به آن کسی که گمراه شده است و دور افتاده از راه
پروردگار تو و او داناتر است به آنان که راه راست یافتهاند. مراد از خواندن بسوي خداي تعالی به حکمت اثبات حقیت اسلام است
بر منکران اسلام بدلیل قطعی. و مراد از خواندن به موعظه نیکو اثبات آنست بر ایشان به مقدمات مشهوره یا مسلمه بطریق ملایمت و
رفق نه بطریق غلظت و تندي. و مفهومات مذکوره اشارتند بطریق برهان و خطابت و جدل که سه صناعتند از صناعات خمس که در
طریق نظر و استدلال معتبرند و آن صناعات سه گانه مذکور است با مغالطه و شعر. و تردید در میان این سه طریق مذکوره از جهۀ
آنست که مدار مغالطه و شعر بر کذبست و شبیه به کذب و هیچ کدام ازیشان مناسب حال اهل حق نیست به تخصیص پیغمبران و
اوصیاي ایشان. و طریق بحث مناسب ایشان منحصر است در برهان نسبت به خصمی که طبع اعلا داشته باشد. و خطابت نسبت به
خصمی که طبع ادنی داشته باشد. و جدل نسبت به خصمی که طبع اوسط داشته باشد. و چون مرتبه اوسط فرع طرفین است جدل
تأخیر یافت از خطابه نیز. و قول او إِنَّ رَبَّکَ تا آخر اشارتست به آن که حق نبی و امام دعوت مخالفانست به ایمان بطریق مذکوره
خواه هدایت یابند و خواه بر ضلالت خود بمانند و خداي تعالی داناتر است بحال آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 91 هر دو
و مخفی نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر وجوب دعوت به ایمان و رفع شبهه مخالفان پیش از شروع در مقاتله «1» فریق
ایشان جهت الزام حجت بر ایشان چنانکه در شرع مقرر است و واقع شد از پیغمبر و اهل بیت او صلوات اللَّه علیهم اجمعین.
سورة النحل آیه 105 تا 106
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة النحل ایضا إِنَّما یَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ
بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. یعنی اینست و
صفحه 70 از 346
جز این نیست که میبندند دروغ را بر خداي تعالی آنان که ایمان نمیآورند به آیتهاي خداي تعالی و آن جماعت ایشانند دروغ
گویان آن کسان که کافر شوند به خداي تعالی بعد از آن که ایمان آورده باشند به او مگر آن کسی که به زور و ستم کافر شده
باشند به او و حال آن که دل او آرام یابنده باشد به ایمان و لکن آن کسان که روشن گردانیدهاند بکفر سینه خود را و اعتقاد
کردهاند کفر را پس وارد است بر ایشان غضب عظیم از خداي تعالی و ثابت است مر ایشان را. عذاب بزرگ. سبب نزول این آیت
آن بود که بعضی از آنان که مسلمان شده بودند از اهل
1) خلاصه مفاد آیه شریفه اینست __________________________________________________)
که میفرماید به حضرت پیغمبر (ص) دعوت کن خلق را بطرف دین خدا به حکمت قرآن که کاشف از حسن طاعت به مولا و قبح
عصیان به او و مانع از فساد و مرشد به راه راست است و اطلاق حکمت به قرآن از جهت احکام مطالب آن که به منزله مانع است از
فساد و آن چه سزاوار نیست اختیار آن و معنی حکمت هم اینست و به وعظ نیکو که موجب نرمی قلوب مردم است به چیزي که
باعث قبول و خشوع میباشد و مناظره کن با ایشان به آن چیزي که به تو وحی کردهایم از آیات و براهین که نیکوترین راه اثبات
حق است و امر به دعوت باین سه طریق از جهت اختلاف مردم است در فهم مطالب. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 92 مکه
مرتد شدند و باز کفر را اختیار کردند به طوع و رغبت به جهت فتنهانگیزي کافران. و بعضی از ایشان به اکراه کلمه کفر بر زبان
راندند مثل عمار. و بعضی با وجود اکراه اصرار نمودند بر اسلام تا کشته شدند مثل پدر عمار و مادر او یاسر و سمیه. چنانکه روایت
کردهاند که سمیه را بستند و حربه در عورة وي کردند تا هلاك شد و گفتند که تو به طمع مردان مسلمانان اسلام آوردهاي پس
سزاي تو اینست و یاسر را نیز با او بقتل آوردند. و عمار به زبان گفت آن چه میخواستند و نجات یافت پس خبر ایشان رسید به
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و مردم گفتند که عمار کافر شده است. آن حضرت فرمود که حاشا به درستی که عمار پر
است از ایمان از فرق تا قدم و ایمان آمیخته شده است به گوشت او و خون او. و عمار نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم آمد
گریان و قصه را تقریر نمود. پس این آیت نازل شد بعد از آن پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم پرسید از عمار که چه کردي گفت
بد کردم یا رسول اللَّه نگذاشتند مرا تا آن که در حق تو بد گفتم و بتان ایشان را به نیکی یاد کردم. فرمود که دل خود را در آن
وقت چگونه یافتی. گفت بر اعتقاد خلوص ایمان. پس آن حضرت چشمهاي او را از اشک پاك کرد و گفت اگر نوبت دیگر با تو
این عمل کنند تو نیز آن چه گفتی باز بگوي. و افتراء در لغت دروغ گفتن و اختراع کردن دروغ است. ت الأحکام (الجرجانی)،
ج 2، ص: 93 و قول او إِنَّما یَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بمعنی قصر قلب است جهت ردّ قول کافران که میگفتند به پیغمبر صلی
اللَّه علیه و آله و سلّم که تو مفتري و دروغ گویی. این است و جز این نیست که دروغ گوي کافرانند که از خدا نمیترسند و نه از
پیغمبر و مؤمنان که از خدا میترسند. و قول او مَنْ کَفَرَ بدلست یا عطف بیان از الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ یا از أُولئِکَ یا از (الْکاذِبُونَ). و
احتمال دارد که مبتدایی باشد متضمن معنی شرط و خبر او محذوف باشد به قرینه خبر مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ که فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ
از ضمیر فعلیهم مقدم که راجع «1» است یعنی مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ .. فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ و قول او إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ استینافست
است به مَنْ کَفَرَ و قول او وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ استدراك است از استثناء مذکور و بیان ما عداء مستثنی است از مستثنی منه. و
شرح در لغت بمعنی روشن گردانیدنست و مفعول شرح محذوفست بمعنی (شرح نفسه) یعنی روشن گردانید خود را بکفر.
1) فلو قیل ان المکره بإجراء کلمۀ __________________________________________________)
الکفر علی اللسان لیس بکافر فکیف صح الاستثناء (فاقول) المکره لما ظهر منه الکفر خوفا و تقیۀ لکان اشبه بالکافر طوعا و رغبۀ
فحینئذ تصح المشاکلۀ فصح الاستثناء بهذه الجهۀ مع ان الاستثناء هو الاخراج عما لولاه لتوهم دخوله فی الحکم و عمار لما کان
و الاسلام فقال قوم کفر عمار و توهموا دخوله « ص» متکلما بالکفر کرها لخوف الاتلاف حین أوقدوا النار علی ظهره علی ود النبی
کلا ان عمارا ملئ ایمانا من قرنه إلی قدمیه و اختلط الایمان بلحمه و دمه و لأجل ذلک جعل رسول « ص» بالکفر بذلک فقال النبی
صفحه 71 از 346
یمسح عینی عمار و یقول: ان عادوا لک فعدلهم بما قلت فنزلت الآیۀ باستثناء (إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ). « ص» اللَّه
فالاستثناء کان دفعا لتوهم جمع دخول عمار بالکفر بظهور کلمۀ الکفر منه خوفا و ذکر إلهتهم الباطلۀ بخیر. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 94 و قول او صَدْراً تمیز است از نسبت شرح به مفعول مقدر. و احتمال دارد که (صدرا) مفعول شرح باشد و
تنوین او عوض از مضاف الیه باشد یعنی صدره. و شرح صدر بکفر کنایه است از اعتقاد کفر و کافر شدن از صمیم قلب نه به اکراه
و تنوین غضب و عذاب از براي تعظیم است یا تکثیر یا هر دو. و مخفی نماند که آیت مذکوره دالست بر جواز تقیه چنانکه از عمار
واقع شد. و خلافست میان فقهاء در آن که تقیه عمار افضل بود یا ترك تقیه پدر و مادر او بعضی بر آنند که ترك تقیه افضل بود از
جهت آن که متضمن اعزاز دین بود و مؤید اینست آن که روایت کردهاند که دو کس را از مسلمانان نزد مسیلمه کذاب آوردند
یکی از ایشان را گفت که چه میگویی در حق محمد (ص) گفت رسول خداست و چه میگویی در حق من گفت تو نیز رسول
خدائی. دیگري را گفت که چه میگویی در حق محمد گفت رسول خداست گفت چه میگویی در حق من، گفت من کرم و
چیزي نمیشنوم سه نوبت این سخن را اعاده کرد و همین جواب را شنید پس کشت او را. و چون این خبر به رسول خدا صلی اللَّه
علیه و آله و سلّم رسید فرمود که: مرد اول به رخصت از جانب خداي تعالی عمل کرده. و مرد دوم اظهار حق نموده گوارنده باد او
را عمل او. و بعضی بر آنند که تقیه عمار افضل بود بنا بر حدیث مشهور از امام صادق (ع) که فرمود: (التقیۀ دینی و دین آبائی)
یعنی تقیه کردن در وقت حاجت دین من و دین آباء من است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 95 و مؤید اینست آیت وَ لا
تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَ ۀِ یعنی میندازید خود را باختیار خود در هلاك. و آن که مرویست از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود
(اما السب فسبونی فانه فی زکاة و لکم نجاة و اما البراءة فلا تبرءوا منی فانی ولدت علی الفطرة) یعنی اما حکم دشنام دادن مرا آنست
که دشنام دهید مرا زیرا که دشنام شما مرا سبب رفع درجات منست و موجب نجات شما. و اما حکم بیزار شدن از من آنست که
بیزاري مکنید از من زیرا که من زاییده شدهام بر فطرت اسلام کامل.
سورة الانفال آیه 38
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة الانفال قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ یعنی
بگو اي محمد مر کافران را که اگر ترك کنند کفر را آمرزنده شود آن چه بتحقیق گذشته است ازیشان در حال کفر و اگر بر
گردند بسوي کفر و باز کفر را اختیار کنند پس بتحقیق گذشته است به عقاب مرتد طریقه پیشینیان از امتهاي پیغمبران علیهم السّلام.
مراد از قول او فَلَهُ ما سَلَفَ جمیع معصیتهاست که در حال کفر ازیشان صادر شده لیکن مخصص است به معاصی که در حقوق
خداي تعالی ازیشان واقع شده باشد مثل ترك نماز و روزه و غیر آن زیرا که دلیل قایم شده بر آن که معاصی کافران در حقوق
مردم مثل غصب مال و ایذاء و اهانت ایشان آمرزیده نشود بمجرد آن که مسلمان شوند ما دام که ادا نکنند آن را به وجهی از وجوه
«__________________________________________________1» چنانکه مختار محققان اصحابست
1) مستفاد از آیه شریفه غفران احکام تکلیفیه است نه احکام وضعیۀ چنانچه مستفاد آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 96 و )
قول او فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ دلیل جزاست که نهاد شده است به جاي جزا و تقدیر آنست که ان یعود و الیه یعاقبوا علیه فقد مضت
سنۀ الاولین علی هذه یعنی اگر برگردند کافران بعد از اسلام بسوي کفر معاقب شوند باز سبب کفر از جهت آن که عادت خداي
تعالی برین نهج جاري شده است و حکم او در امتهاي سابقه برین وجه گذشته است. و مخفی نماند که آیت مذکوره دلالت
میکند بر آن که کافران مکلفند به فروع اسلام در حال کفر از جهۀ آن که کلمه ما در ما قَدْ سَلَفَ دالست بر عموم
__________________________________________________از حدیث الاسلام یجب عما قبله هم
سقوط احکام تکلیفیه است و احکام وضعیه پس بعد از اسلام آوردن حقوق مردم را باید رد کند یا اخذ حلیت کند و ممکن است
صفحه 72 از 346
در بعض صور اگر متمکن از عهده اداء حقوق دیگران نبوده باشد حاکم از بیت المال اداء نماید و لکن از اهل اسلام تا بحال آن
نوع رفتار دیده نشده است و بالجمله از قول خدا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ استفاده میشود که خداوندي مجازات نکند در خصوص
اعمال کفر و اما احکام وضعیه از قبیل حقوق مردم که اموال و نفوس آنها محترمند باید اداء کند و اطلاق تخصیص از باب مسامحه
است چون که غیر از غفران عقاب و مجازات چیزي استفاده نمیشود. (فائدة) قد مر منا ان الجهاد واجب عینی و مرادنا منه انه عینی
فی بعض الموارد دون الجمیع و مطلقا حیث انه یتعین فی مواضع ثلاثۀ (احدها) اذا التقی الزحفان و تقابل الصفان حرم علی من حضر
الانصراف بل یتعین علیه الثبات لقوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ الایۀ (ثانیها) اذا نزل
الکفار البلد فتعین علی اهله قتالهم و دفعهم (ثالثها) اذا استغفر الامام فوجب النفر معه لقوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ
لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ الایۀ. و الایات التی تدل علی اللوم و الذم کلها کانت فی امثال المقام و اما الایات التی
تدل علی مطلق الجهاد فهی مطلقات تحمل علی الکفائی حیث ان المقصود من البعث إلی الجهاد هو بسط کلمۀ التوحید و اعلائها و
قمع تسلط الکفار حتی یحصل الغرض بقیام جمع و جهادهم فلا یبقی علیه حینئذ مقتض فان غرض الشارع قد حصل فیسقط عن
الباقین. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 97 معاصی الا ما اخرجه الدلیل (و نیز) دلالت میکند بر آن که مرتد ملی معاقب و
معذب است.